چنین برآیندی از قدرت، باعث شده تا ایالات متحده آمریکا اززمان دولت باراک اوباما نگاه متفاوتی به راهبرد ظهور مسالمت آمیز چین داشته باشد. در واقع مساله چین برای امریکا موضوعی پیچیده، چندلایه و راهبردی است. آمریکا تلاش می کند تا از برآمدن قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی ارزش های فرهنگی چین جلوگیری کند واین رفتار آمریکا ریشه در ظهور قدرتی با ظرفیت احتمالی هژمونیک در آینده دارد. در این چارچوب، مفصل بندی مناسبات چین و آمریکا دچار دگردیسی های ساختاری شد از این منظرآمریکا طی دو دهه اخیرو در قالب دولت های مختلف تلاش کرده تا منابع ظرفیت ساز چین را مهار یا محدود کند.
روابط آمریکا و چین را می توان مناسباتی آونگی به ویژه در حوزه اقتصادی تحلیل کرد چراکه ضربه هریک از این دو کشور به اقتصاد جهانی می تواند باعث تحرک در بخش انتهایی و آن سوی مرزها یا به صورت برعکس شود.
به هر روی ، در صورت سفراحتمالی پلوسی به تایوان، این اولین سفر رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به این جزیره در ۲۵ سال گذشته است که واکنش بسیاری از مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی چین را برانگیخته به نحوی که شی جین پینگ رئیس جمهوری چین در گفت و گوی تلفنی دوساعته خود با جوبایدن رئیس جمهوری آمریکا هشدار داد که ایالات متحده در مورد تایوان با آتش بازی نکند.
مناسبات آمریکا و چین اگرچه در دوران مائو و پس از پایان جنگ جهانی دوم دورانی سرتاسر انزوا و تقابلی را آغاز کرد اما بعدها همراه با دگردیسی های داخلی در چین و پیگیری سیاست بین المللی گرایی و اقتصاد آزاد از سوی پکن به سمت شراکت اقتصادی و همکاری راهبردی در موضوعات مختلف جهانی حکت کرد به نحوی که پیگیری چنین سیاستی از سوی چین باعث شد تا به آرامی اژدهای خفته اقتصادی این کشور بیدار و چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان در تولید ناخالص داخلی تبدیل شد.
سیاست خارجی چین از سال ۲۰۰۳میلادی از دوران ریاست جمهوری هو جین تائو در قالب دکترین ظهور مسالمت آمیز و با رویکردهای «دیپلماسی پیرامونی» و «همسایه خوب» گستره اقتصاد خود را از طریق روندهای وابستگی متقابل از همسایگان به فضای پیرامونی و مناطق دیگر گسترش داد. چنین اقداماتی منافع ملی چین را درسطوح و لایه های مختلف با حوزه ها و اقتصادهای بزرگ، متوسط و کوچک جهان گره زد.
درقالب چنین منطق راهبردی، چینی ها نیز تنها مسیر برای ایجاد ثبات و آرامش در این منطقه را در قالب موازنه گرایی می بینند. پکن در چارچوب موازنه گرایی چینی و براساس ادراک خود از ترتیبات امنیتی منطقه شرق آسیا، تلاش می کند تا همزمان با حفظ فضای تحرک راهبردی در منطقه و همکاری با آمریکا، این موازنه و تعادل را حفظ کند.
سیاست ثقل گرایی آسیایی یکی از اولین رویکردهای تقابلی آمریکا در قبال چین بود که در بهمن ۱۳۹۰ از سوی هیلاری کلینتون وزیر امورخارجه وقت آمریکا اعلام شد. در قالب این راهبرد جدید، بر وزن راهبردی منطقه آسیا-اقیانوس آرام و افزایش حضور نظامی آمریکا در این منطقه تاکید شده است.اما در دولت دونالد ترامپ این سیاست و رویکرد در حوزه های اقتصادی دنبال شد؛ به نحوی که اقدامات دولت ترامپ منجر به آغاز جنگ تعرفه ها(۲۰۱۸) میان دو کشورگردید و دولت ترامپ برخی شرکت های بزرگ آمریکایی را با وجود زیان های گسترده وادار به خروج از چین کرد.
با روی کار آمدن دولت جو بایدن(۲۰۲۰) رویکرد ترکیبی محدودسازی اقتصادی و راهبردی از سوی دموکرات ها برای ایجاد محدودیت های ساختاری و راهبردی پیش روی چین قرار گرفت و در این میان تایوان به موضوع اصلی تنش میان دو ابرقدرت تبدیل شد.
در فرجام به نظر می رسد که افزون بر موضوعات راهبردی، ژئوپلیتیکی و اقتصاد سیاسی، تصمیم گیران آمریکایی از نظر روانشناسی سیاسی نیز برآمدن چین را قابل قبول نمی دانند؛ نخبگان سیاسی آمریکا از نظر هنجاری و ارزشی تولید ثروت را مختص نظم لیبرالی و دموکراسی غربی تحلیل می کنند و بازتولید نظم جدید از سوی چینی ها چالش جدی فراروی نظم لیبرالی است در این قالب از منظر ایالات متحده چین یک چالش چندوجهی راهبردی، روانی، اقتصادی و فن آوری خواهد بود که چنین شرایطی باعث شده تا در برهه های مختلف تنش و بحران در دوسوی گوی های آونگ به اوج خود برسد.